بیوگرافی اشو راجنیش : بودای مدرن + نسخه صوتی

بیوگرافی اشو راجنیش : ( اُشو یا اوشو لقبی است که راجنیش چاندرا موهان جین فیلسوف هندی در آخرین سال زندگی برای خود انتخاب کرد. اشو به‌ عنوان یکی از بزرگ‌ترین و ارزشمندترین استادان معنوی در سراسر دنیا شناخته می‌شود که در دوران زندگی خود افراد زیادی تحت تاثیر قرار داد. با مطالعه زندگی‌نامه اشو متوجه می‌شویم حیات او پرفراز و نشیب بوده که در نهایت او را به موفقیت رسانده است. )

بیوگرافی اشو راجنیش

بیوگرافی اشو راجنیش

شروع زندگی اشو

چاندرا موهان جین در ۱۱ دسامبر سال ۱۹۳۱ میلادی در شهر کوچ وادا هند زاده شد. پدر و مادر او «بابولال» و «ساراسواتی» به راجنیش اجازه دادند تا سن هفت سالگی با پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود زندگی کند. بنابر توضیح خود او این امر تأثیر عمده‌ای در رشد او داشت، زیرا مادربزرگش به او حداکثر آزادی را داد و او را آسوده‌خاطر و بدون آموزش یا محدودیت‌های تحمیلی به حال خود گذاشت. وقتی که اُشو هفت ساله بود، پدربزرگش درگذشت و او به گاداروارا رفت تا با پدر و مادر خود زندگی کند.

اشو عمیقاً از مرگ پدربزرگش متأثر شد و همچنین مرگ دوست دختر دوران کودکی و نیز دختر عمویش در اثر حصبه در زمانی که ۱۵ سال داشت، منجر شد تا او در دوران کودکی و جوانی‌اش با مرگ درگیری ذهنی داشته باشد و به یک دانش‌آموز منتقد دین بدل شود.

راجنیش از سن 14 سالگی برای ادامه زندگی به یک معبد رفت و قرار شد که تا آخر عمر در آنجا بماند. این اتفاق باعث شد راجنیش تصمیم بگیرد غذا نخورد که به زندگی خود پایان دهد. او پس از خوردن یک وعده غذا، از خوردن مواد غذایی امتناع کرد. اما پس از گذشت یک هفته هیچ آسیب ظاهری در او نمایان نشد.

در زندگی‌نامه اوشو می‌بینیم که مرگ پدربزرگ و دوست دختر دوران کودکی و نیز دختر عمویش در اثر حصبه در زمانی که ۱۵ سال داشت، ، باعث شد که راجنیش از همان دوران به یکی از منتقدان دین تبدیل شود و به دو مورد از سازمان‌های ملی‌گرا سوسیالیست هند بپیوندد.

ازآنجایی‌که او تصور می‌کرد عضویت در این نوع سازمان‌ها باعث تسلط برخی ایدئولوژی‌ها بر وی می‌شود، پس از گذشت مدت‌زمان کوتاهی از آنها جدا شد.

در همان دوران بود که در وی علاقه‌مندی هیپنوتیزم ایجاد شد. دنبال‌کردن این علاقه باعث شد که پای راجنیش به مسائلی مانند مدیتیشن، یوگا و تمرین‌های مفید برای تمدد اعصاب باز شود و اطلاعات خود را در این زمینه‌ها افزایش دهد. ورود به این مسیر باعث شد که راجنیش به یکی از روشنفکران جوان دوران خود تبدیل شده و با معلم‌های مذهبی زیادی در هندوستان دیدار کند. هنگام صحبت‌کردن با این افراد بینش‌های آنها را مورد بررسی قرار می‌داد و بهترین آنها را جذب می‌کرد.

 

تحصیلات اشو

راجنیش مدرک لیسانس رشته فلسفه خود را در دانشگاه جبالپور در سال 1955 اخذ کرد. سپس تحصیل خود را در دانشگاه ساگار ادامه داد که موفق شد در سال 1957 مدرک کارشناسی خود را در رشته فلسفه از این دانشگاه دریافت کند. پس از دریافت مدرک فوق لیسانس خود، در همان سال تدریس خود را در دانشگاه سانسکریت رامپور و جبالپور آغاز کرد.

ازآنجایی‌که تدریس تنها در رشته فلسفه، خلا روحی راجنیش را پر نکرد، فلسفه و دین را ترکیب و شاگردانی برای آموزش این رشته جدید جذب کرد. به دلیل اینکه راجنیش بیشتر به تدریس معنویت علاقه داشت، در سال 1966 تدریس در دانشگاه را ترک کرده و تنها در زمینه معنویت آموزش‌های خود را ادامه داد. در هندوستان به استادان معنوی گورو گفته می‌شود. تبدیل‌شدن به گورو یکی از مهم‌ترین اتفاق‌ها در زندگی‌ اشو است.

 

آغاز آموزه های اشو

در حدود سال 1970 راجنیش مردم را به عضویت در نظام سانیاسی دعوت کرد. مردم با عضویت در این نظام به طور سنتی مشغولیات دنیا را رها کرده و تنها راه زهد را در پیش گرفتند.

راجنیش تنها افراد را به این ایده دعوت نکرد، بلکه برای تفکرات آن تفسیرهای جدیدی نیز مطرح کرد که این نوع نظام را دگرگون کرد.

طبق آموزه‌های جدید راجنیش این گونه بود که افراد ترک دنیا نکنند و زندگی خود را تنها در گوشه‌ای از طبیعت سپری نکنند. در آموزه‌های راجنیش شیوه صحیح به‌این‌ترتیب بود که انسان باید در دنیا زندگی کرده و به امور دنیوی خود بپردازد، اما به آن وابسته نشود.

در این دوران راجنیش بیشتر اوقات خود را با اولین پیروان خود که با نام نئو سانیاسیس شناخته می‌شوند، سپری می‌کرد. در این دوران راجنیش تا حدی معروف شده بود که در همه جای دنیا افرادی وجود داشتند که با او آشنایی داشته باشند و از او با عنوان عارف، معلم دینی، فیلسوف بزرگ و… یاد می‌کردند که یکی از نقاط درخشان در زندگی‌ اشو است.

راجنیش محل زندگی خود را برای ادامه کار مناسب نمی‌دانست به همین دلیل در سال 1974 تصمیم گرفت به شهر پونا در هندوستان نقل‌مکان کند.

تعدادی از شاگردان او نیز در این مهاجرت او را همراهی کردند و در آنجا آشرام خود را در یک زمین 6 هکتاری تاسیس کردند. راجنیش در این بنیاد جدید خود شاگردان هندی و خارجی زیادی داشت. به‌وجودآمدن اختلاف در حزب جاناتا موراری دسای به یک مانع بزرگ برای گسترش آشرام تبدیل شد؛ به همین دلیل راجنیش یک شکست در برابر خود مشاهده می‌کرد.

 

جنبش راجنیش

در پونا همه چیز با سایر مراکز آموزشی تفاوت داشت و تنها به آموزش علم پرداخته نمی‌شد. اساس این آموزش‌ها مدیتیشن پویا نام داشت که انجام آن باعث می‌شد افراد به معنویات نزدیک‌تر شوند. راجنیش از آموزه‌های غرب هم الهام گرفته بود؛ به همین دلیل یک برنامه متنوع در مورد شفای عصر جدید برگرفته از فرهنگ غرب نیز در برنامه آموزشی خود جای‌داده بود.

در دوران زندگی راجنیش همه استادان معنوی و مذهبی از روابط جنسی به‌عنوان یک مانع برای رسیدن به معنویات و اصل انسانیت یاد می‌کردند. چیزی که باعث شد راجنیش و جنبش او به شهرت برسد عدم مخالفت او با برقراری رابطه جنسی بود. تلاش‌های راجنیش در زندگی‌نامه اوشو نشان می‌دهد قصد داشته انسان‌ها را به‌گونه‌ای تربیت کند که علاوه بر معنویات به زندگی مادی و دنیوی خود هم بپردازند، اما به آن وابستگی پیدا نکنند.

 

مهاجرت اشو به آمریکا

به دلیل اینکه راجنیش از لحاظ جسمی ناتوان شده بود، تصمیم گرفت برای درمان به ایالات متحده مهاجرت کند تا در آنجا تحت درمان قرار بگیرد (این موضوع واقعیت نداشت و تنها بهانه‌ای برای مهاجرت بود). این مهاجرت در سال 1981 انجام گرفت و در سال 1982 تصمیم گرفت برای اقامت در یک مزرعه متروکه به شهر دیگری در نزدیکی شهر آنتلوپ نقل‌مکان کند.

هدف راجنیش از این مهاجرت تاسیس یک آشرام جدید برای ادامه آموزش‌های معنوی خود بود.
در سال‌های بعد تعدادی از اولین و قابل‌اعتمادترین شاگردان راجنیش، جنبش او را ترک کردند؛ زیرا این جنبش به‌خاطر برخی جنایات مانند آتش‌سوزی، قاچاق مواد مخدر، اقدام به قتل و… تحت‌نظر پلیس آمریکا بود.

در نهایت به دلیل اینکه راجنیش در سال 1985 اعتراف کرد که در مهاجرت تقلب کرده است، از آمریکا اخراج و از آنجا رانده شد.

پس از اخراج او 21 کشور دنیا از پذیرش او خودداری کردند به همین دلیل به پونا بازگشت. هنگام ورود به آشرام پونا مشاهده کرد حدود 15000 فرد جدید در آنجا عضو شده‌اند.

 

جهانی شدن اشو

جهانی شدن اشو

در سال 1964 یکی دیگر از اتفاقات مهم در زندگی راجنیش رخ داد که نقطه مهمی در زندگی‌نامه اوشو است. در این زمان برای اولین‌بار سخنان اشو او در اردوگاه رانکپور ضبط و سپس چاپ شد. این اتفاق از جانب راجنیش با استقبال مواجه شد و پس از آن به ارائه سخنرانی‌ها و نوشتن کتاب‌های زیادی مشغول شد. افراد زیادی با حضور در مجالس سخنرانی او، صحبت‌هایش را در قالب ضبط صدا، ویدئو، نوشتن مقاله و کتاب ثبت کردند.

صحبت‌های راجنیش افراد زیادی از جمله تعدادی از دانشمندان و ادبا را در سراسر دنیا تحت تاثیر قرار داد و هر روز بر پیروان او افزوده می‌شد. افزایش طرفداران باعث شد که پیروان او یک بنیاد با نام در بمبئی تاسیس کنند که به‌زودی مقرهای زیادی برای آن در نقاط دیگری از دنیا نیز ساخته شد. مقر اصلی این بنیاد که توچال بین‌المللی مدیتیشن اوشو نام دارد، بعدها به پارک کره‌گان منتقل شد.

 

مرگ اشو

مرگ اشو

راجنیش در سال 1989 نام بودایی اوشو را برای خود انتخاب کرد و ازآن‌پس بیشتر با همین نام نیز شناخته می‌شد.

درنهایت در سال 1990 یکی از بنیان‌گذاران هندو که با تفکر اوشو مخالف بود، به او حمله کرد و باعث مرگ او شد. به دلیل اینکه در آن دوران پلیس هندوستان بسیار بی‌کفایت بود، این فرد هرگز مجرم شناخته نشد و پرونده مرگ اوشو نیمه‌تمام بسته شد. شاگردان اوشو معتقد بودند که او قربانی سیاست‌ها و دسیسه‌های دولت و حکومت شده است و همه آنها یک‌صدا بی‌گناهی او را فریاد می‌زدند.

اوشو اندیشه‌های انقلابی زیادی در سر داشت که مردم جهان را با سخنرانی‌های خود متحول کرد. در حال حاضر آشرام‌های زیادی پیرو تفکر اوشو در سراسر دنیا فعال هستند که مهم‌ترین آنها در هندوستان و ایالات متحده قرار دارد. امروزه از اوشو در آمریکا با نام لرد راجنیش نیز یاد می‌شود که نشان‌دهنده اعتبار و ارزش او در میان این ملت است. او در یکی از معروف‌ترین سخنرانی‌های خود گفت: “واژه باگوان به معنای خدا نیست، هر شخصی را می‌توان خدا نامید که به حالت اوراناندا رسیده است”.

امروزه از اشو به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین و ارزشمندترین استادان معنوی در سراسر دنیا شناخته می‌شود که در دوران زندگی خود افراد زیادی تحت تاثیر قرار داد. با مطالعه زندگی‌نامه اشو متوجه می‌شویم حیات او پرفرازونشیب بوده که در نهایت او را به موفقیت رسانده است.

 

جملات معروف اشو

سخنان اوشو در مورد عشق

منطق می‌ تواند از عشق بگوید ولی نمی‌تواند عاشق شود.
وقتی عشق می ورزی همه جا خداست و وقتی نفرت می ورزی همه جا شیطان است.
عشق تجربه یگانگی است. وقتی همین تجربه ما بین یک نفر و تمامیت اتفاق بیفتد، آن را خداگونگی می خوانم.
نفس فقط زبان گرفتن را می داند در حالیکه عشق زبان بخشیدن است.
فرد هرچه از عشق خالی تر باشد، ذهنیت جنسی بیشتری دارد.
گلهایی که در انزوای جنگل می رویند عطر خود را منتشر می کنند، چه کسی در آنجا باشد که از آن قدردانی کند و چه نباشد. (از زیباترین سخنان اوشو درباره عشق و محبت بی چشم داشت)
زن می گوید که شوهرش فقط باید عاشق او باشد و نباید با هیچکس دیگر عاشقانه رفتار کند. چنین عشقی دروغین است. شوهری که همیشه پر از عشق برای همه نباشد چگونه می تواند عاشق همسرش باشد؟ عاشق بودن یعنی اینکه در طول شبانه روز، عشق ورزیدن طبیعت اوست.
در کشورهایی که ازدواج بدون عشق صورت می گیرد، رابطه جنسی در سطح بدن راکد می ماند.
بین رفتن نزد یک زن روسپی و ماندن در ازدواجی بدون عشق هیچ تفاوت اساسی وجود ندارد.
عشق مادر به فرزندش نیز بخشی از سکس روحانی است. کودک برای نه ماه در رحم مادر باقی می ماند و در طول این دوران، هستی او با هستی مادر یگانه است. شوهر برای یک لحظه کوتاه با زن یگانه می شود و فرزند برای نه ماه با مادر یکی است.
خلاقیت یعنی به هرکاری که به آن مشغولی، عشق بورزی.
دیوارهایی را که دور خود کشیده ای خراب کن تا آزاد شوی. تا همه آسمان و ستارگان از آن تو شود و بتوانی جرعه ای از جام عشق، حقیقت و خداوندی سرکشی.
برای دست یافتن به چیزهای پرارزش باید عشق پیشه کنی.
اگر گل را دوست دارید آن را نچینید، با چیدن گل میمیرد و دیگر آن چیزی که دوستش داشتید نیست. اگر گل را دوست دارید آن را به حال خود رها کنید. عشق مالکیت نیست، عشق قبول هز آن چیزی که هست می باشد.
دوستی خالصانه ترین نوع عشق است، جایی که چیزی درخواست نمیشود. شرطی گذاشته نمی شود و این بخشش است که معنی پیدا میکند.
عاشق بودن باید خود شخصیت ما شود. نباید متکی به (کی ؟) باشد.
خلاقیت یعنی عاشق زندگی بودن. زمانی میتونی خلاق باشی که عاشق زندگی باشی و بخوای زیبایی هایش را بهبود ببخشی، موسیقی بیشتری خلق کنی، بیشتر شعر بسرایی و بیشتر برقصی.

 

سخنان اوشو در مورد رابطه جنسی

تا زمانیکه طبیعی بودن رابطه جنسی با تمام قلب پذیرفته نشود، هیچکس نمی تواند کسی را دوست بدارد.
سکس نباید چیزی قبیح باشد، نباید به صورت چیزی زشت دیده شود، نباید سرزنش و محکوم شود، نباید سرکوب شود، بلکه باید حرمتی عظیم داشته باشد زیرا ما از آن زاده شده ایم.
در پشت اشتیاق برای سکس، یک تجربه مذهبی و روحانی وجود دارد. اگر بتوانیم از آن تجربه آگاه شویم، می توانیم به ورای سکس برویم. اگرنه در سکس زندگی خواهیم کرد و در سکس خواهیم مرد.
آیا هرگز رودخانه ای را دیده اید که سر گذر بایستد و از پاسبان بپرسد که اقیانوس کجاست؟
سکس نقطه ی شروع تمام سفرها به سوی عشق است.
اگر خداوند رابطه جنسی را گناه بداند، بنابراین در این دنیا هیچ گناهکاری بزرگتر از او نیست.
سکس الهی است. برای همین است که این انرژی قادر است زندگی جدید خلق کند.
ما به جای حرمت نهادن به رابطه جنسی ازآن فحش ناسزا ساخته ایم.
این دنیا فقط وقتی از رابطه جنسی رها می شود که ما قادر باشیم مکالمه ای معمولی و سالم درموردش داشته باشیم.
برای رسیدن به معرفت فردی دوراه وجود دارد: سکس و مراقبه. (از جالب ترین سخنان اوشو درباره سکس و رابطه جنسی است)
به سبب محکوم بودن رابطه جنسی بین زن و شوهرش و بین آنها و فرزندانشان همیشه یک دیوار اساسی برپا خواهد بود. در نظر آنها این فرزندان ثمرات یک گناه هستند و رابطه بین او و همسرش یک رابطه گناه آلود است.
باید طوری به رابطه جنسی روی بیاورید که گویی روی به سوی محراب عبادت می آورید، زیرا در هنگام رابطه جنسی شما به جهان هستی از همیشه نزدیک تر هستید.
هرگز در هنگام زشتی، خشم، خشونت، نفرت و حسادت و رنجش و در لحظات تشویش به رابطه جنسی روی نیاورید.
هرچه یگانگی در رابطه جنسی عمیق تر باشد، آن فرزند فوق العاده تر و شگفت انگیزتر خواهد بود و هرچه این یگانگی کم عمق تر و ناقص تر باشد، فرزندی بدتر و فاسدتر به دنیا خواهد آمد.
این جاذبه عظیم برای رابطه جنسی چیزی نیست به جز جست و جو برای الوهیت
امروزه در غرب شایع است مایل نیستند مادر شوند، زیرا پس از مادر شدن، جاذبه زن برای رابطه جنسی ناگهان فرو می نشیند. او زیاده روی در رابطه جنسی را توسط مادر نشدن حمایت می کند.
وقتی در هنگام آمیزش جنسی دو عاشق و معشوق به هم نزدیک می شوند، آنان در واقع به معبد خدا نزدیک می شوند.
نود و هشت درصد از بیماری های روانی انسان به سبب سرکوب نیروی جنسی است. (این سخت اوشو درباره رابطه جنسی ریشه پزشکی دارد)
یک ذره بسیار کوچک از انرژی جنسی انسان، شخصیتی والا همچون مهاتما گاندی را در خود پنهان دارد.
اگر زن و مرد بتوانند به مدت نیم ساعت در وضعیت هم آغوشی باقی بمانند، هاله ای از نور در اطراف آنان ایجاد می شود.
در لحظه انزال به دلیل بی نفسی و بی زمانی فرد لمحه ای از وجود واقعی خویش را مشاهده می کند.
در طول آمیزش، شخص هرچه تنفس تند تری داشته باشد، مدت آمیزش کوتاه تر خواهد بود و هرچه نفس آرامتر و آسوده تر باشد، مدت آمیزش بیشتر خواهد بود.

 

سخنان اوشو در مورد ذهن و فکر

در ذهن تو ریخت و پاش است. تمیزش کن!
ما با همان افکاری که آخرین بار قبل از خواب از سر گذرانده ایم صبح ها از خواب بیدار می شویم.
در لحظات اوج، در وقت انزال، ذهن از فکر تهی می شود و این تهی بودن ذهن، این ناپدید شدن افکار سبب بارش سرور الهی می شود.
ذهن جمعی پست‌ ترین ذهن در دنیاست.
هیچگاه به پشت سر خود نگاه نکن. هیچ چیز با ارزشی در پشت سر وجود ندارد.
هرچه من فردی قوی تر باشد، ظرفیتش برای یکی شدن با دیگری کمتر است. (یکی از تاثیرگذارترین سخنان اوشو درباره من درون)
وحشت از سکوت به این معناست که تو در درون، ذهن وسواسی، تب‌ آلود و بیماری داری که پیوسته از تو طلب می‌کند که فعال باشی.
رشد بشریت روی دوش انسان هایی انگشت شمار قرار داشته است. ذهن عوام همیشه مخالف تازه است.
ذهن در دیر، در بیابان یا در کوه، بیشتر از محل های عمومی و زندگی عادی خودنمایی خواهد کرد.
پس هرگاه سکوتی زنده را یافتی، جرعه ای از آن سر بکش و یگانه راه سر کشیدن سکوت، کنار گذاشتن ذهن است زیرا تو نمی توانی با سکوت جر و بحث کنی.
عمیقا به شما میگویم راهی برای رسیدن به سلامت روان وجود دارد. شما میتوانید به راحتی از شر تمام اتفاقات گذشته خود رها شوید و تنها یک شاهد ساده برای آنها باشید. به سادگی در سکوت بنشینید و نظاره گر آن چیزی باشید که در گذشته برای شما اتفاق افتاده. تنها نظاره گر باشید حتی قضاوت هم نکنید، چون با قضاوت حس شاهد بودن را از دست میدهید. زمانی که میگویید این بد است و آن خوب است دیگر از این جریان خارج شده اید. ایجاد فاصله بین شاهد بودن با مغذتان زمان بر است و وقتی این فاصله ایجاد شود به خشبختی واقعی میرسید. دیگر تنها ذهنتان نیستید شما به عنوان شاهد نظاره گر میباشد. این روند تماشاگری دین خالص است. از آنجایی که شما بیشتر و بیشتر به شاهد بودن نزدیک میشوید افکار ناپدید میشوند و ذهن خالی میگردد. این لحظه روشنگری است. این لحظه ای است که شما برای اولین بار تبدیل به یک انسان بی قید و شرط، عاقل و حقیقی می شوید.

سخنان اوشو در مورد دین

من دین را هنر زندگی کردن می خوانم. مذهب نفی و انکار زندگی نیست. پلکانی است برای رفتن به ژرفای زندگی. دین پشت کردن به زندگی نیست بلکه باز کردن کامل چشم ها به زندگی است. شاید به سبب همین همین سوء تعبیرها باشد که فقط مردمان سالخورده علاقه ای به مذهب نشان می دهند.
کودکان به زودی در می یابند که والدینشان کاملاً درگیر همان چیزی هستند که می گویند کثیف است.
کودکانی که ایمانشان را به والدینشان از دست بدهند، هرگز قادر نخواهند بود به خداوند ایمان داشته باشند. کودکان نخستین احساس الوهیت را در پاکی والدینشان حس می کنند.
دین بالاترین لذت در دنیاست. (از جنجالی ترین سخنان اوشو درباره دین و مذهب)
سکوت ستون بنیادین معبد دین است. بدون سکوت، حقیقت و آزادی و هیچ خدایی وجود نخواهد داشت.
دین همیشه از فراسوی واژه ها و فلسفه ها انتقال می یابد. به همین دلیل آن را به کمک مرشدی فرزانه و بیدار می توان تجربه کرد
همه فعالیت‌های هنری همسو با فعالیت‌های مذهبی هستند و در مسیر دیانت قدم می‌زنند.
دیانت فقط وقتی می تواند واقعی باشد که بر اساس شناخت باشد.
من از بودا، مسیح، کریشنا، ماهاویرا، زرتشت، محمد حرفی به میان نمی‌آورم، به یک دلیل؛ زیرا آنچه آنان به جهانیان عرضه داشتند چنان ظریف و ناملموس و الهی است که نمی‌توان آن را تصاحب کرد.

سخنان اوشو درباره خدا

خداوند یعنی نهایت خودآگاهی.
خدا شیء نیست، بلکه خود آفرینش است و فقط کسانی که می‌آفرینند پیدا می‌کنند.
رقص کنان در راه خدا قدم بگذار.
وقتی طبیعی باشی و بگذاری اتفاقات خود به خود روی دهند، خداوند پشت و پناه تو خواهد بود.
وقتی ترسان و لرزان در صدد اثبات چیزی باشی، خدا را گم می‌کنی. تو در آن ترس، خدا را گم می‌کنی، تو در آن ترس خدا را فراموش می‌کنی.
هندوها معتقدند که دنیا رویا و خیال‌پردازی خداست و جهان جادو و بازی خیالی اوست. خداوند آن را در رویا می‌پرورد و ما بخشی از آن رویا هستیم.
خداوند هرگز دو آدم مشابه خلق نکرده است؛ او همیشه موجودات بی‌همتایی می‌آفریند. خدا هرگز به هیچ کار یکنواختی اعتقاد ندارد.
وقتی خلاقیت تو به اوج رسید، وقتی زندگی تو سراسر خلاق شد، تو در خدا زندگی می‌کنی.
خداوند هیچگاه در زندگی کسی مداخله نمی کند زیرا او آفریده خود را دوست می دارد. خدا همه را آزاد گذاشته تا حتی با او مخالفت ورزند. انسان ها آزادند تا حتی خدا را انکار کنند. این جزیی از آزادی انسان هاست.
لحظه ای که خدا را بشناسی خدا می شوی. زیرا شناخت خدا همچون دانش نیست که بتوانی از یادش ببری. شناخت خدا به این معناست که خدا تنفس و تپش قلب تو شده است.
با تمام وجود در این لحظه زندگی کن تا این لحظه دروازه ی ورود خداوند شود. اگر دست از گذشته و آینده برداری فقط خدا باقی می ماند.
انسان با توانایی خدا شدن به دنیا می آید، اما یک حیوان باقی می ماند زیرا خود را به انرژی های خام محدود می کند.
همیشه خودآگاهی را برگزین و از ناخودآگاهی دوری کن. هرچه که تو را ناخودآگاه می سازد نادرست و هرچه که به تو کمک می کند خودآگاه شوی درست است.
پانسان نُتی کوچک در سمفونی بزرگ خداوند است.

جملات و سخنان اوشو درباره مرگ

مرگ تنها برای آن عده زیباست که زندگی خود را زیبا سپری کرده اند.
نفس، مرگ توست و مرگ نفس آغاز زندگی واقعی توست.

سخنان اوشو در مورد زندگی

زندگی فراتر از منطق است.
زندگی جایی شروع میشود که ترس تمام می شود.
هیچ‌کس نمی‌تواند چیزی درباره تو بگوید. مردم هرچه می‌گویند، درباره خودشان است.
زندگی به خودی خود معنایی ندارد. زندگی فرصتی است برای خلق معنا. معنا را نباید کشف کرد؛ باید آن را آفرید.
پذیرش هر آنچه در زندگی طبیعی است را من دیانت می خوانم و این دیانت است که انسان را آزاد می سازد.
نگرش انسانها به زندگی بی شباهت به نگرش آنان نسبت به اتاق انتظار ایستگاه قطار نیست. (این از سخنان اوشو است که خیلی معروف شده)
تا وقتی همه چیز برایت مقدس نشده، زندگی تو نمی‌تواند الهی باشد.
در دنیا زندگی کن اما نگذار که دنیا وارد تو شود. در دنیا باش اما از دنیا نباش.
زندگی را در تمام ابعادش تجربه کن. خوبی و بدی، تلخ و شیرین، روشنی و تاریکی، تابستان و بهار. همه دوگانگی ها را تجربه کن. از تجربه کردن نهراس چون با تجربیات بیشتر به بلوغ بیشتر میرسی.
هیچکس لایق نیست اما هستی از روی فراوانی خود می بخشد.

دیگر سخنان اوشو درباره موضوعات مختلف

اوشو درباره موضوعات زیادی سخنان زیبایی گفته است که در ادامه به آنها اشاره می کنیم. یادتان باشد برای فهم کامل جملات اوشو باید آنها را بارها بخوانید و درباره آنها تامل کنید.

اگر یک مرد در خانه رضایت کامل داشته باشد، تمام زنان دنیا می توانستند برایش همچون خواهران و مادران باشند. ولی چون این رضایت وجود ندارد، تمام زنان برایش همسران بالقوه هستند.
یک فرد خشمگین حتی اگر تنها هم باشد بازهم خشمگین است.
وقتی که چراغ روشن باشد، تاریکی هزاران ساله به همان سرعت ناپدید می شود که تاریکی یک شبه.
یک سفر همیشه یک ستیز است. آرامش فقط در مقصد یافت می شود
وقتی چنین اقیانوس پهناوری از روح های فقیر وجود دارد، تصور یا فکر اینکه یک روح بزرگ باشی، یک مرد بزرگ ، یک گناه است. من مشتاق عظمت بشریت هستم.
خندیدن دعا کردن است. اگر بتوانی بخندی یاد می گیری چطور دعا کنی.
اگر فرد با جرأت و دلیری هستید به قلبتان گوش دهید و اگر فرد ترسویی هستید به عقلتان
فرد خلاق نمی‌تواند راه رفته را طی کند.
سیگار بکش، اما بسیار آهسته سیگار بکش، با هوشیاری کامل، تا لااقل بفهمی چه کار می‌کنی.
هر وقت بایدی در کار بود، وسواسی هم در پشت آن پنهان است.
جایی برای رفتن نیست. هرچه هست اینجاست. کل هستی به همین لحظه ختم می‌شود.
انرژی‌ ات را با دیگران تقسیم کن، معامله نکن. ببخش چون داری که ببخشی، نه برای این‌که عوضش را دریافت کنی. بهشت جای معامله‌گرها نیست.
وقتی خلاق هستی، تو در حال حاضر همانی هستی که همیشه دلت می‌خواست باشی.
نفس همیشه در تلاش برای شنا کردن در خلاف جهت رودخانه است.
اگر سعی کنی چیزی را بی‌ عیب و نقص ارائه دهی، آن چیز همچنان نیمه‌کاره و ناقص باقی خواهد ماند و اگر آن را خود به خود به طور طبیعی انجام دهی، همیشه کامل از آب در خواهد آمد.
نفس بسیار فریبنده است. آن چیزی را می‌شنود که می‌خواهد بشنود، آن چیزی را برداشت می‌کند که دوست دارد تفسیر کند. هرگز حقیقت را نمی‌بیند.
یک قانون برای اعمال اثر خود احتیاجی نیست شناخته شده باشد.
هوش هنگامی رشد می‌یابد که هر لحظه با ناشناخته روبرو شود.
تو باید از شرطی شدن‌های اشتباه کناره گرفته و از تلقینات هیپنوتیزمی نادرستی که در دوران کودکی تحت تاثیر آن بودی، خود را پاک‌سازی کنی.
هرقدر شخصی بزرگ‌ تر باشد، مردم به زمان بیشتری احتیاج دارند تا او را بشناسند.
تو به طور تصادفی اینجا نیستی. تو از روی هدفی اینجا هستی. مقصودی در پس این بودن تو در کار است. کل هستی قصد دارد کاری را از طریق تو به انجام برساند.
آفرینشگر نمی‌تواند یکجا بند شود، خطر کردن برای او حکم وصال با معشوق را دارد.
مواد مخدر فقط هنگامی می‌تواند کنار گذاشته شود که راه‌های بهتری را بتوان برای آزاد ساختن قریحه شعر و شاعری یافت.
من فقط یک چیز را می‌دانم؛ که هیچ نمی‌دانم.
وقتی دیگری به تو انضباط می‌دهد، این انضباط هرگز با تو یگانه نیست، اندازه‌ات نیست؛ درست مثل پوشیدن لباس عاریه است. یا زیادی تنگ است یا زیادی گشاد و تو همیشه خود را در آن لباس کمی ابله احساس می‌کنی.
فقط در فضای ماجراجویی، شور و هیجان، عزم جزم، مخاطره، هشیاری و آگاهی است که درون تو شکوفا و غنچه وجودت تبدیل به گل می شود.
پهناور ترین، خطرناکترین و ناامن ترین مکان، دنیای درون توست. به همین دلیل کمتر کسانی جرأت می کنند وارد آنجا شوند.
مراقبه یعنی فراگیری فراموش کردن تمام چیزهایی که فراگرفته ای. یعنی رها شدن از شرطی شدن ها و خواب واره ها. (از زیباترین سخنان اوشو درباره مدیتیشن و مراقبه)
تو هر لحظه بر سر دوراهی قرار داری: راه غمگینی و راه شادمانی. انتخاب راه به تو بستگی دارد.
به یاد سپاری واژه ها نوعی مانع است. بگذار تا فقط معنای ناب آنها در عمق وجودت رخنه کند. جایی که هیچ واژه ای به آنجا نمی رسد، جایی که فقط معانی می توانند وارد شوند.
مسئله رفتن به بهشت نیست. آموختن هنر در بهشت بودن است در هر جا که باشی.
وقتی تو چیزی را بگویی که خود تجربه نکرده ای، حقیقتی در آن نهان نیست. (به این مورد از سخنان اوشو خوب دقت کنید!)
همین که سکوت را ابراز کنی، سکوت به واژگان تبدیل می شود و حقیقت را از دست می دهد.
مرید با هماهنگ شدن با مرشد با او یکی می شود. فقط با نشستن در کنار مرشد، بدون انجام کاری از جام حقیقت جرعه ای می نوشد. هیچ واژه ای گفته نمی شود. هیچ چیزی شنیده نمی شود اما شعله ای رد و بدل می شود.
هرگاه با مرشدی سنت گرا برخورد کردی بدان که او حقیقی نیست وگرنه سنت گرا نمی بود. سنت شکنی مرام مرشد حقیقی است.
تو باید ناخودآگاهی ات را به خودآگاهی متحول سازی. وقتی ذره ای ناخودآگاهی در تو باقی نمانده باشد و سرشار از نور و روشنی باشی یک عارف می شوی ، یک عارف واقعی.
دو نوع اتحاد وجود دارد: اتحاد با خود که نخستین اتحاد است و اتحاد با کل که دومین اتحاد است و و با برداشتن این دوگام همه ی سفر به پایان می رسد.
فقط یک چیز وجود دارد که باید از آن ترسید و آن خود ترس است.
تو در دلت نغمه‌ای داری که باید سروده شود، رقصی که باید به اجرا درآید. منظور از خودشکوفایی نیز همین است.
پافراد خلاق تقریبا همیشه کارشان به جنون می‌کشد. آدم‌های معمولی هرگز به جنون نمی‌رسند. چیزی ندارند که از دستش دیوانه شوند.
همیشه یادت باشد چه می‌گویی زیرا گفتن صرفا گفتن نیست، بلکه پیوندی عمیق با وجودت دارد.
دنیا هرگز کسی را که چیزی جدید به دنیا می‌آورد نمی بخشد. فرد خلاق باید تاوان پس بدهد.
در حقیقت کسانی که نمی‌توانند هنرمند شوند، منتقد از کار در می‌آیند.
هوش فقط هنگامی می‌تواند عرض اندام کند که آدم انرژی اضافی داشته باشد.
واقع بین باش اما برای معجزه هم برنامه بریز.

منبع جملات : ویکی روان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *